روزی پادشاهی، در هیات وزرا سوالی مطرح کرد و از ایشان پرسید: در شهر ما کدام یک از صنوف تعدادشان بیشتر است؟ هر یک طبقه ای را نام برد. در آن مجمع، دلقک پادشاه نیز حضور داشت و گفت: هیچکدام درست نگفتند؛ تعداد اطباء در این شهر از همه بیشتر است! شاه خندید و نظریه اش را به مسخره گرفت و گفت طبق اطلاعی که دارم در این شهر بیش از چهار طبیب نداریم. دلقک چیزی نگفت. روز بعد که به دربار آمد سر و صورت خود را پیچیده و دستمالی به چانه بسته بود. اول کسی که به او برخورد کرد پادشاه بود که گفت تو را چه پیش آمده است؟ دلقک پاسخ داد: دندانم درد می کند. شاه گفت قدری سبوس جو با زرده تخم مرغ خمیر کن و روی دندانت بگذار فورا ساکت می شود. بعد از شاه، وزرا، امرا، درباریان و اجزای خلوت هر کدام که به دلقک می رسیدند و از درد دندانش آگاه می شدند، دستوری می دادند و نسخه ای تجویز می کردند. یکی سوخته تریاک و دیگری ضماد کوکنار را مناسب می دانست. سایرین آرد باقلا و سریش را مفید می دانستند، بعضی هم شنبلیله، برگ مورد، زرد چوبه، زاج سفید، سرخاب، سرکه هفت ساله و سنجد را پیشنهاد می نمودند. میرشکار دربار سنگدان هوبره، خوان سالار ته دیگ سوخته، قهوه چی باشی جرم تنباکو و آبدارباشی شربت خشخاش را برای درد دندان مفید می شمردند. وزیر علوم میخک و پوست هلیله زرد را مصلحت می دانست. وزیر اوقاف عقیده داشت که باید نزله بندی کرد و وزیر جنگ گفت جز کندن هیچ علاجش نمی بینم.
دلقک اسامی تمام این اشخاص (یا شیاطین دلسوز) را با دستورهایی که داده بودند در کتابچه خود ثبت کرد و در وقت مقتضی به حضور شاه آمد و گفت: دیروز فرمودید چهار نفر طبیب بیشتر در این شهر یافت نمی شود. من امروز ظرف دو ساعت نام دویست نفر از اطباء فقط در دربار با داروها و نسخه هایی که داده بودند فقط برای یک دندان درد مختصر در این کتابچه ثبت نموده ام؛ ملاحظه بفرمایید. شاه کتابچه را از دست دلقک گرفت و اول اسم خود را خواند و گفت حق به جانب تو است.
عنوان شیاطین دلسوز واژه ای برازنده در این مورد است و واقعا همه ما پزشکان از طبابت اطرافیان بیمارانمان رنجها برده ایم و اسف ها خورده ایم و ضایعاتی را شاهد بوده ایم، جای بسی تاسف است وقتی که می بینیم حتی افراد تحصیل کرده و با فرهنگ جامعه ما زمانی که دچار بیماری می شوند، به جای مراجعه سریع و به موقع به پزشک، انواع و اقسام داروهای سنتی و حتی داروهای تزریقی و قرص و کپسول و شربت هایی را که توسط اطرافیان آنها برایشان تجویز می شوند مصرف کرده اند و بعضا دچار عوارض این داروها نیز شده اند. شگفت آورتر آنکه بعضی از این افراد حتی بعد از مراجعه به پزشک، به جای مصرف داروهایی که پزشکان متخصص برای آنها تجویز کرده اند، باز هم به توصیه اطرافیان خود (عمه، خاله، بی بی، همسایه، پدر و مادر و ...) به بهانه اینکه این داروها عوارض دارند، از مصرف داروها خودداری کرده و رو به درمان های خانگی می آورند.
چگونه است که بیماری که با درد شکم به پزشک جراح مراجعه می کند و جراح با تشخیص آپاندیسیت حاد، دستور بستری شدن بیمار در بیمارستان و عمل جراحی اورژانسی او را می دهد به جای پذیرفتن نظر پزشک به خانه بر می گردد و به تجویز مادربزرگ و عمه خانم و خاله خانم انواع و اقسام جوشانده های گیاهی را مصرف می کند و بعد از ساعت ها با وضعیتی وخیم تر از قبل با آپاندیس پاره شده تن به عمل جراحی سخت تری می دهد در حالی که همان ابتدا اگر به پزشک اعتماد کرده بود، قبل از پاره شدن آپاندیس، با یک عمل جراحی ساده تر، معالجه می شده بود. ما که برای تعمیر اتومبیل خود همیشه سراغ بهترین مکانیک را می گیریم، یا برای دوختن یک کت و شلوار سراغ بهترین خیاط را می گیریم (و حاضر نیستیم تعمیر اتومبیل یا دوختن لباس خود را به یک فرد ناوارد و ناشی پسپاریم) چگونه است که برای درمان بیماری خود، سلامتی و جان خود را بدست این و آن و افراد غیر پزشک می سپاریم؟
امیدواریم با ارتقاء فرهنگ جامعه، دیگر شاهد خوددرمانی یا دیگر درمانی و دخالتهای افراد نا آشنا به مسائل بهداشتی درمانی در امر درمان نباشیم و این حالت بی اعتمادی و بعضا بدبینی که در اذهان بعضی از مردم نسبت به پزشکی نوین وجود دارد از بین برود.