سندرم کالمن چیست؟
سندرم کالمن یا KS اختلال نادر ژنتیکی است که مشخصه آن تاخیر یا عدم بروز بلوغ می باشد ضمن این که حس بویایی نیز مختل می شود. اختلال دیگری به نامidiopathic hypogonadotropic hypogonadism یا nIHH وجود دارد که در آن بلوغ با اختلال رو به رو می شود اما حس بویایی طبیعی باقی می ماند. هر دوی این اختلالات به دلیل فقدان هورمون کلیدی به نام هورمون آزاد کننده گنادوتروپین یا GnRH است. KS و nIHH در هر دو جنس اتفاق می افتد اما در مردان شایع تر است.
بیماران مبتلا به KS و nIHH عموما در دوره نوجوانی مشخص می شوند زیرا شروع تغییرات فیزیکی که مشخصه بلوغ است با تاخیر اتفاق می افتد. بیماران مبتلا به KS اغلب از فقدان حس بویایی خود آگاهی دارند اما به دلیل این علامت به دنبال درمان نیستند. علاوه بر ناهنجاری های مربوط به باروری، علائم دیگری نیز از قبیل ناهنجاری های ظاهری (شکاف لب/کام)، فقدان یک کلیه، انگشتانی کوتاه، ناشنوایی و حرکات غیرنرمال چشم ها نیز وجود دارد. عموما تشخیص این بیماری توسط متخصص اطفال یا غدد بزرگسالان صورت می گیرد. به دنبال معاینات بالینی، آزمایش خون و تست های تصویربرداری انجام می شود تا تشخیص تایید شود.
درمان جایگزینی هورمون یا hormone replacement therapy یا HRT (تستوسترون در مردان، استروژن و پروژسترون در خانم ها) برای القای صفات جنسی ثانویه انجام می شود. وقتی بلوغ حاصل شد اگر بیماران مبتلا به KS یا nIHH بخواهند بارور شوند می توان تزریق هورمون های هیپوفیز (یعنی گنادوتروپین ها، LH و FSH) را آغاز کرد یا در برخی موارد، درمان با پپتیدهای سنتتیک GnRH انجام می شود تا ارگان های جنسی اعم از تخمدان ها و بیضه تحریک شده و شروع به تولید اسپرم و تخم کنند. هم بیماران KS و هم بیماران nIHH معمولا طول عمر طبیعی دارند. حدود 10 تا 15 درصد این بیماران سیستم هورمونی شان بهبود می یابد اما دلیل آن مشخص نیست.
محور طبیعی باروری در انسان ها:
هیپوتالاموس بخش خاصی از مغز است که مسئولیت کنترل هورمون های بدن را به عهده دارد. عملکرد باروری تحت کنترل تقریبا 1200 تا 1500 سلولی (یا نورونی) است که به آن GnRH(Gonadotropin-Releasing Hormone) یا هورمون آزاد کننده گنادوتروپین می گویند. در زمان بلوغ ترشح GnRH سبب می شود مجموعی از پالس ها در بدن آغاز شود. این الگوی pulsatile یا ضربانی در ترشح GnRH سبب تحریک تولید دو هورمون گلیکوپروتئینی از هیپوفیز می شود: هورمون لوتئیزه کننده luteinizing hormone یا LH و هورمون محرک فولیکل یا follicle-stimulating hormone یا FSH. هورمون های LH و FSH روی ارگان های جنسی با گنادهای هر دو جنس (بیضه در مردان و تخمدان در زنان) تاثیر می گذارد و منجر به دو اتفاق می گردد که در باروری انسان ضروری است. ابتدا این که گنادها را به ترشح استروئیدهایی مانند تستوسترون در مردان و استروژن در زنان تحریک می کند. دوم این که منجر به تولید سلول های زایا در گنادها می شود (اسپرم در مردان و تخم در زنان).
پاتوفیزیولوژی سندرم کالمن:
هایپوگنادوتروپیک هایپوگنادیسم یا nIHH
GnRH کنترل کننده مهمی در پروسه باروری محسوب می شود. نورون های GnRH از هنگام تولد در تحریک محور باروری فعال هستند، در دوره کودکی خاموش می شوند و در دوران بلوغ دوباره فعال می گردند. GnRH در بین سایر نورون های هیپوتالامیک بسیار منحصر به فردند زیرا الگوی بسیار پیچیده ای دارند. در طول دوران جنینی این نورون ها در olfactory placo ریشه دارند (olfactory placo همان بخشی در بدن است که رشد اولیه بینی در آن جا اتفاق می افتد)، این سلول ها سپس در امتداد نورون های fetal olfactory (مرتبط با حس بویایی) مهاجرت می کنند و در نهایت وارد مغز شده و راه خود را به سمت هیپوتالاموس طی می کنند. این نورون ها در هر دو جنس کاملا فعال هستند و بعد از زایمان (در دوره نوزادی) ترشح می شوند و الگوی ضربانی را ایجاد می کنند. اما فعالیت ترشحی GnRH به دلایل نامعلومی در دوران کودکی خاموش است و با شروع بلوغ و وارد شدن به دروه نوجوانی مجددا بیدار می شود. نقص در هورمون های GnRH و عملکرد ترشحی آن ها پروسه بلوغ را مختل می کند. در سندرم کالمن مهاجرت اولیه نورون های GnRH در دوران جنینی مختل شده است. بنابراین وقتی این مهاجرت اولیه به دلیل نقص ژنتیکی مختل شود بیمار دچار نقص در GnRH و آنسومیا anosmia (از دست دادن حس بویایی) می گردد و در نهایت این سندرم بالینی اتفاق می افتد. اما اگر نقص در GnRH نتیجه نقص در ترشح و فعال سازی GnRH باشد بدون این که در مهاجرت دوران جنینی نقصی اتفاق افتاده باشد بیمار فقط علائم بالینی مربوط به نقص GnRH را نشان می دهد بی آن که حس بویایی دچار مشکل باشد که به این شرایط nIHH گفته می شود. در هر دو این بیماران سایر بخش های هورمونی هیپوتالاموس و هیپوفیز نرمال است.
سندرم کالمن به این نحوه شناخته شد که ابتدا در اوایل قرن نوزدهم ارتباط بالینی آنسمویا و هایپوگنادیسم توسط پاتولوژیست اسپانیایی به نام Maestre de San Juan شناسایی شد. اما در سال 1944 Kallmann و Schoenfeld این سندرم را شناسایی کردند.